سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زکات دانش نشر آن است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :31
بازدید دیروز :1
کل بازدید :3515
تعداد کل یاداشته ها : 11
103/9/12
11:51 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسن طالبی سادیانی[0]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
زمستان 93[3]

بسمه تعالی

یکی از معضلاتی که کشور جمهوری اسلامی ایران با آن دست به گریبان است و فکر مسئولان را به خود مشغول داشته مسئله بد حجابی و بی بندو باری می باشد و این مسئله تا بد آنجا پیش رفته که صدا و سیما و مسئولان کشور و حوزه های علمیه را به تکاپو وا داشته و جلسات متعددی با حظور کارشناسان و سخنوران حوزه و دانشگاه و حتی با حظور دختران و پسران انجام گرفته و نکته نظرات دو طرف برررسی گردیده است و اساتید بزرگ حوزه در جلساتی در سیما به این موضوع پرداخته اند تا اینکه کار به جایی رسیده که یکی از علمای بزرگ در جلسه سخنرانی فرموده باید که از قوه قهریه کمک گرفت.

بعضی ها عقیده دارند چون امر به معروف و نهی از منکر تعطیل شده این موضوع به وجود آمده و بسیاری حرفهای دیگر آیا چه اتفاقی در این سه دهه انقلاب رخ داده که جوانانی که تا پای جان ایستادند و شاه را باتمام قدرت و طرفداران شرقی و غربیش از مملکت بیرون رانده اند و هزارها شهید و جانباز به اسلام و انقلاب هدیه نموده اند و زنان و دختران نیمه برهنه آن زمان را با اعمال و رفتار خود واددار به حجاب و پوشش نمودند اکنون این گونه رفتار می کنند آیا به خاطر نبودن امر به معروف و نهی از منکر جوانان جامعه اینطور شدند آیا به خاطر جنگ وضع جوانان به این وضع افتاد آیا به خاطر وضع اقتصادی جوانان به بیراهه میروند، آیا قوه قهریه میتواند وضع را درست کند آیا با امر به معروف میتوان مشکل را حل کرد آیا کارشناسان توانستند کاررا درست کنند دیدیم که نشد و تمام این مسائلی که نام بردیم به نوعی در این مسئله نقش داشته اند اما عامل اصلی نبودند عامل اصلی چیز دیگریست و تمام این صحبتها و رهنمود ها به طور موقت مانند مسکن عمل کند ولی اساسی نیست به خصوص قوه قهریه، چنانکه تاریخ نشان داده در زمان های سابق هم خوب جواب نداده و مسائل دیگر هم همینطور پس این مشکل به خاطر چه چیز به وجود آمده بنده از تمام دست اندرکاران این مسئله یک سوال دارم، آیا اگر یک مهندس بخواهد یک ماشین اختراع کند نیازهای آنرا در نظر میگیرد یا نه جواب مثبت است زیرا اگر از مهندس بپرسیم نیرویی که بخواهد این وسیله را به حرکت در آورد چه خواهد بود جواب خواهد داد ماشین سبک با بنزین و ماشین سنگین با گازوئیل و علاوه بر این ماشین نیاز به باطری و شمع و روغن و آب و کاربراتور دارد در جایی که یک بنده خدا اگر بخواهد یک ماشین بسازد به فکر نیاز آن هست و برنامه ریزی میکند چگونه ممکن است خداوند جهان آفرین که این بشر را آفریده نیاز های او را در نظر نگرفته باشد، خداوند بزرگ وقتی انسان را آفرید تمام نیازهای او را بدون کم و کاست در نظر گرفت و برای او فراهم نمود اولین نیاز بشر اکسیژن است که خداوند آنقدر اکسیژن آفریده که از فکر بشر بیرون است زیرا بشر یکی دو دقیقه بدون اکسیژن زندگی کند و اگر اکسیژن به او نرسد میمیرد برای این خداوند هم اکسیژن زیاد آفریده و هم آسان در دسترس انسان قرار داده چون لازم بوده انسان در غار زندگی کند یا در چاه برود یا داخل معدن برود و یا داخل اتاق برود و در را بر وروی خود ببند در همه حال اکسیژن به او میرسد و تا کانون کسی به نعمت اکسیژن فکر نکرده است و شکر آن را به جا نیاورده است دوم نیاز بشر آب است اگر کسی در تابستان در بیابان بدون آب گرفتار شود یک روز بیشتر نمی تواند دوام بیاورد و میمیرد خداوند دو سوم از کره زمین را آب قرار داده و چقدر در قرآن برای آب ارزش قائل شده سوم نیاز بشر غذاست خداوند آنقدر غذا آفریده از حبوبات، گوشت حیوانات، گوشت مرغ و ماهیها و میوه ها که از حد بیرون است. چهارمین نیاز بشر همسر میباشد که خداوند برای مرد زن آفریده و برای زن، مرد آفریده و نیاز هر یک از آنها را در دیگری قرار داده و آنها را باهم کامل نموده. پنجمین نیاز بشر به راهنما و پیامبر میباشد که خدا صدو بیست و چهار هزار پیامبر و دوازده امام برای راهنمایی بشر فرستاده تا در خوراکش، در ازدواجش، در عبادتش و غیره اورا راهنمایی کنند و راه درست زندگی کردن حرا به بیاموزند و از کارهای زشت بازدارد، حالا ببینیم پیامبر عظیم والشان اسلام درباره ازدواج پسر و دختر چه دستوری داده و خودش چگونه عمل نموده است بنده در این عمر شصت ساله ام که پای منبر بزرگ شده ام از وعاظ بارها شنیده ام که یک روز رسول گرامی اسلام وارد منزل شد و دید دخترش که نه سال بیشتر نداشت سرش را شانه میزند و خود را مرتب میکند، حضرت دریافت که دخترش به سن بلوغ رسیده، ایشان چه عکس العملی نشان دادند، آیا فرمودند او هنوز بچه هست آیا فرمودند او هنوز جهاز ندارد یا او هنوز تحصیل علم نکرده نه این چنین که بنده از علما شنیده ام حتی یک نصفه روز هم صبر نکرد وقتی همان روز برای نماز به مسجد رفت فرمود دختر من به سن بلوغ رسیده اگر کسی به خواستگاری بیاید که خودش قبول کند او را شوهر میدهم که خواستگاران زیادی آمدند و حضرت فاطمه سلام ال... علیها قبول نکردند تا اینکه حضرت علی علیه السلام آمد و قبول شد و حضرت زهرا با اینکه معصوم بود واگر تا آخر عمر شوهر نمیکرد حتی به گناه فکر هم نمی نمود با وجود این حضرت رسول نگذاشت حتی برای یک هم نیازش یک روز هم برجا باشد و این به عنوان یک دستور برای پیروان مکتب آن حضرت میباشد و اما دختران ما با آنکه معصوم نیستند وقتی به سن بلوغ رسیدند یک سال، دوسال، سه سال، پنج سال، ده سال عفت می ورزند و صبر می کنند ولی بازهم کسی به فکر نیاز آنها نیست تا اینکه آنها به سن سی سالگی و چهل سالگی میرسند، دختر چهل ساله که در آتش که در آتش نیاز خود میسوزد باز هم ما به او میگوییم عفت بورز ای بی حیا دختر باید عفت و عصمت داشته باشد از حضرت زهرا یاد بگیر آیا او به حرف ما گوش میدهد آیا اگر کسی آتش گرفته باشد ما به او بگوییم صبر کن من میروم خانه به آتشنشانی زنگ میزنم بیایند و آتش شما را خاموش کنند آیا او منتظر میماند آیا او اصلا حرف ما را می فهمد، یا نه به فکر خاموش کردن آتش خویش است و خود را در لجنهای جوی خیابان می اندازد تا خود را به هر طریقی هست خاموش کند آیا اینجا امر به معروف اثر دارد آیا ما زمینه امر به معروف را فراهم کرده ایم، ما که قانون خدا و پیغمبر را زیر پا گذاشته ایم و این خودش منکر است چگونه میخواهیم امر به معروف کنیم آیا قوه قهریه فایده دارد به گمان بنده که ندارد در کجای اسلام آمده که دختر باید چهل سال داشته باشد و حتی چهل و پنج سال و شوهر نداشته باشد آیا خدا فرموده، در قرآن آمده، پیامبر فرموده، ائمه فرموده اند، در حدیث و روایت آمده، در کجا چنین قانونی آمده آیا به دلیل عقل این کار درست است اگر دختر پنجاه سالش شود که دیگر پیر شده و ما باز باید به او بگوییم عفت بورز آیا درست است با قوه قهریه با او برخورد کنیم نه تنها دخترها پسرها هم همینطور آیا همیشه آنها باید عفت و عصمت داشته باشند ما مسئولیتی درباره آنها نداریم اگر بنده با پسرم برای گردش به کویر بروم و همراه خود یک قمقمه آب داشته باشم و هروقت تشنه شدم آب را بخورم و پسر تشنه ام نظاره گر باشد و بگویید بابا من هم تشنه ام بنده به او بگویم صبر کن فعلا مقدور نیست شاید اگر وقتش در آینده برسد برای تو هم فکری خواهیم کردو بعد پسرم را موعظه کنم، پسرجان آب کثیف نخوری آیا وقتی او تشنگیش از حد گذشت گوش به حرف من میدهد آیا اگر سرابی ببیند به سویش نمی رود اگر آب کثیفی ببیند از زور تشنگی نمی خورد برای فرو نشاندن تشنگی خود به هر کاری دست میزند.

ما در این مدت برای فرزندانمان چه کار کرده ایم اینها که از خارج نیامده اند فرزندان همین کشور هستند و مسلمانند و چاره ای ندارند ما برای آنان چه کرده ایم جز ماهواره، جز اینترنت، جز موبایل و اینها مانند این است بنزین روی آتش آنها ریخته ایم چطور توقع داریم آنها حفظ حجاب کنند اینها فردای قیامت از همه ما شکایت خواهند کرد از جامعه از پدر و مادر از علما از روحانیت از مسئولان اگر در زمان جاهلیت تنها دختران را زنده به گور میکردند امروز هم دختران و هم پسران را در آتش نیازهای شرعی قرار دارند به ما با یک مشت رسم و رسوم من درآوردی میسوزانیم.

چرا همه گناهان را به گردن آنها می اندازیم البته اخیراً دولت در دانشگاهها و کمیته امداد تعدادی دختر وپسر را ازدواج می دهد ولی این کافی نیست اینکار باید تمام جامعه صورت بگیرد نه تنها برای یک قشر خاص، ما نباید نیازهای فرزندانمان را سرکوب کنیم چنانچه که خدای اینگونه دستور نداده و پیامبران و امامان مانیز اینگونه دستور نداده اند ما باید زمینه ازدواج فرزندانمان را در موقع مناسب فراهم سازیم در این زمینه یا صحبت نشد یا بسیار ضعیف در حاشیه پرداخته شد ما باید قانون رسول الله را که از جانب خدا برای مسلمین آورده اجرا کنیم خدا و پیغمبر بهتر می دانند یا ما وگرنه تمام صحبت ها و کنفرانسها و رهنمودها هیچ نتیجه ای نخواهد داشت و ما با دستان خودمان فرزندانمان را در لجن زار فساد و تباهی و گناه غرق خواهیم کرد. والسلام


93/11/8::: 8:39 ع
نظر()
  
  

بسمه تعالی

نگاهی دوباره به حافظ

بی گمان یکی از ستارگان درخشان آسمان ادبیات ایران خواجه شمس الدین محمد شیرازی معروف به حافظ می باشد او قبل از اینکه به ادبیات و شعر روی آورد در علوم دینی و قرآن استادی توانا و بی نظیر بود.

قرآن از او عالمی فرزانه و عارفی وارسته و بزرگ ساخته بود. این عارف بزرگ قرن هشتم که فکر و روحش از آیات قرآن نشأت گرفته بود با کوله باری از تجربه تاریخی سه دوره اسلام جعلی، اموی، عباسی و مغولی سروکار داشت او وارث تاریخی بود که خلفایی به جای پیامبر تکیه زده بودند که شراب می خوردند و مردم را تعزیر می کردند او وارث اسلامی بود که دینداران و خدا پرستان حقیقی را به جرم بی دینی می کشتند او وارث اسلامی بود که آن عالم بزرگ شیخ اشراق را که به جرم بی دینی کشتند و آن عارف نامدار منصور حلاج را که بر دار کشیده بودند او که خود حافظ قرآن بود و با چهارده روایت قرآن را قرائت می کرد او که خود جهادگر مبارزه با نفس بود بر علیه دروغگویان و خودپرستان و ریا کاران به مبارزه برخواسته بود که درجای جای دیوانش به چشم می خورد.

و اعظان کین جلوه در محراب ومنبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

اما غزلیات روح بخش و شیرین این شاعر و عارف بزرگ در لوافه ای از تشبیهات و استعارات و اشارات پیچیده شده و رمز آلود می باشد و شاید این بدان علت است که خودش گفته.

گفت آن یار کزو گشت سردار بلندعیبش آن بود که اسرار هویدا میکرد

شاید خافظ نخواسته اسرار را هویدا کند و بغیر بگوید.

از این رو دست یافتن به معنای واقعی شعر حافظ کمی دشوار است و کمتر کسانی توانسته اند از این دریای معنوی در و گوهرهایی به دست بیاورند چنانکه فرمود:

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گمان میرفت که خواص اشعار حافظ را می دانند ولی خود حافظ فرمود:

محرم راز دل شیدایی خویش کس نمی بینم ز خاص و عام را

حافظ هم در دوره خودش و هم در دوره کنونی مخالفانی داشته و دارد که او را تا سرحد کفر رسانده اند و چون اکثر مردم معنی واقعی اشعار حافظ را نمیفهمند او را تکفیر میکنند و هرکس از ظن خود از آن برداشتی مینماید ولی اینکه بگوییم هیچکس شعر حافظ را نمی فهمد اشتباه است هستند استادانی که به خوبی از درک و تفسیر شعر حافظ بر می آیند ولی کمند، کتابی به نام جمالت آفتاب هر نظر باد که کتاب بسیار گرانقدری می باشد زیر نظر علامه طباطبایی به چاپ رسیده و حدود 10 جلد می باشد و این را هم بگویم که بنده هم اشعار حافظ را نمیفهمم و لی گاهی چند سطری به نظرم می رسد که گفتم یادداشت کنم و به استادان این رشته نشان بدهم اگر موردی نداشت به ادب دوستان و شاعران هدیه نمایم پس اگر چنین است چرا بنده کمترین، تصمیم به نوشتن این مطالب نمودم زیرا یک روز در جلسه انجمن شعری شرکت کردم یک نفر پشت تریبون قرار گرفت و گفت حافظ شراب می خورده البته همه از این سخن متعجب شدند ولی کسی جوابی به او نداد و در جلسات بعد هم صحبتی درباره این مطلب نشد و هیچکس از حافظ صحبتی یا رفع اتهامی نکرد و حافظ مظلوم ماند از این رو بنده پا را از گلیم خود درازتر کرده و به خود جرأت دادم و در حد توانم این مطلب را نوشتم اما مستی و شراب حافظ، حافظ اهل می گساری و شراب خواری نبوده او به خاطر تهذیب نفس و کشف و شهود عرفانی و تجلیات رحمانی که درک می نموده از خود بی خود میشده که حافظ و بعضی از عرفا آن را به مستی تشبیه نموده اند و آن تجلیات نور حق را به شراب و استادی که آن فیض را به آنها می داده ساقی و آن شبهای طولانی که به راز و نیاز باخداوند به سر میبردند زلف یارو جهل را به تاریکی تشبیه کرده اند حافظ برای رسیدن به مقام عرفان برعکس نظر مدعیان نماز شب می خوانده و شبها برای رسیدن به معشوق حقیقی بیدار بوده و روزها روزه میگرفته و محاسبه و مراقبه داشته و بارها در دیوانش رمز رسیدن به خدا را نماز شب معرفی نموده.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند،

من همی کردم دعا صبح صادق می دمید و...

و بسیاری دیگر حال با داشتن این الفاظ یکی از غزلهای حافظ را مرور می کنیم، اولین غزل از دیوان او به نظر می رسد در چیدمان این غزل اشکالی به وجود آمده باشد یا کسانی که بعد از حافظ اشعار او را جمع آوری کرده اند بیت ها را جابجا نوشته باشند یا دلیل دیگری دارد که بنده نمیدانم و قتی حافظ در علم قرآن استاد میشود و به رمز و راز قرآن پی میبرد استادش برای او معرفته الله رامیگوید اومشتاق عرفان میشود استاد به اودستوراتی میدهدکه مثلا شبها نماز شب بخواند و روزها روزه بگیرد ومحاسبه ومراقبه داشته وتهذیب نفس کند حافظ مدتی این کارها را انجام می دهد ولی دیدار یارمیسرنمی شود چنانکه از این غزل برمی آید به استاد شکوه میکند

الایاایهاالساقی اَدِر کأساً و نا ولها که عشق آسان نمود اول و لی افتاد مشکل ها

به استادش خطاب می کند که ای ساقی جام می را به گردش آور و به من بده یعنی جام تجلیات حق که از خود بی خود شوم زیرا شما فرمودید عاشق خدا شدن آسان است اما مشکلات زیاد است ما مشکل داریم

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشایدزتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

مشکل این است شبها را تا صبح در راز نیازیم که شاید نفخه ای یا نسیمی از او به ما برسد و نمیرسد دل ما خون شده در اینجا در حالی که به استاد شکوه می کند و مشکلاتش را میگوید ناگهان مشکلات به بیت پنجم میرود و گویی این بیت با بیت های دیگر باهم جابجا شده و دنباله مشکلات

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها

میفرماید ما مشکل داریم جهل همچون ابری تاریک وسیاه وظلمانی بر روی فکرو روح و جان ما سایه افکنده ونمیگذارد ما به دیدار یار نائل گردیم و بیم موج مارا که در این ورطه بلا همچون دریای طوفانی گرفتار آمده ایم یعنی این دنیا و از هر طرف موجهای بلا مثل دروغ، نیرنگ، حیله و تزویر، حسادت، طمع، خودپرستی، شهوت پرستی و... بر ما وارد میشود و میخواهد مارا غرق کند وگردابی چنین هایل گردابی خطرناک، گرداب معمولا در دریا به وجود می آید و همه چیز را می بلعد حافظ کره زمین را به گردابی تشبیه نموده چون کره زمین می چرخد وانسانها را در خود فرو میبرد و در دل قبر پنهان و نابود می کند کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها کجا می دانند حال مارا آنان که گناه نکردند و سبکبار و به ساحل امنیت رسیده اند گویی استاد او را به صبر دعوت نموده و حافظ هم پایداری میکند و موفق می شود و میگوید.

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد میدارد که بر بندید محملها

یعنی حالا که ما به یار رسیدیم امنیت و آسایش نداریم گویی زنگ کاروانیان فریاد میزند که بلند شوید وقت رفتن است یعنی عمر تمام شد حرکت کنید.

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدکه سالک بی خبر نبود ز راه و رسممنزلها

و بعد سفارش می کند به حرف استادت گوش کن به حرف امامت و پیامبرت گوش کن و هر کاری میگوید انجام بده هرچند به دلیل عقل تو درست نباشد مانند سجاده را در شراب رنگ کردن البته این مثل است مگر می شود پیامبر یا امام دستوری بفرماید که دور از عقل ما باشد. بله البته گاهی ممکن است.

پیامبر به مسلمانان فرمودند مسجد را خراب کنید مسلمانان با اکراه شدید اینکار را کردند که آیه نازل شد مسجداً ضرار و حضرت علی فرمودند اینها که بر نیزه کرده اند اینها مکر و حیله و تزویر است بزنید ولی طرفدارانش قبول نکردند و گفتند ما با قرآن نمی جنگیم و به حرف امام گوش ندادند و تا کنون مسلمانان دارند تاوان گوش ندادن به حرف امام را پس میدهند حافظ می گوید اگر آنان را که مقتدا و رهبر خود قبول کردی به حرفشان گوش کن بعد می گوید.

همه کارم زخودکامی به بد نامی کشید آخرنهان کی ماند آن رازی کز او سازن محفلها

و این بیت به دو آیه قرآنی اشاره دارد شاید به عالم زر باشد که خداوند فرمود ما امانت بر هر که عرضه نمودیم نپذیرفت مگر انسان که ظلوم و جهول بود امانت شاید اختیار باشد که انسان مخیر شد هر چه را خواست انتخاب کند یا اشاره به آیه مَنِ اتَخَذَ الههُ هو ئهُ باشد یعنی بعضی از انسانها هوای نفس خود را به جای خدای خود انتخاب کرده اند و هرچه دلشان بخواهد همان را انجام می دهند و این خود رأی بودن انسان را وادار می کند که گوش به حرف خدا و پیامبر ندهد و این راز را کجا می توان پنهان کرد که در محفل ها از آن سخن می گویند شاید اشاره به قرآن باشد که این مطلب در قرآن آمده و در تمام محافل از آن سخن می گویند.

حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظمتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

ای حافظ اگر حضور خدا را می طلبی خدا همیشه حاضر و ناظر است تو بایداز او غفلت نکنی تو باید از حضور او غایب نشوی نباید خدا را فراموش کنی و دنیا تو را مشغول کند اگر او را می خواهی از تعلقات دنیا دل بکن. والسلام.


93/11/8::: 8:33 ع
نظر()
  
  

شعری برای بعد از بازنشست شدنم :

حال عمرم بگذشته است زشصت                              مدتی هست شدم بازنشست 

رمقی نیست دگر در بدنم                                    گشته فرسوده زهر سوی تنم 

فکر کردم بروم باز به ده                                    چونکه برکار من افتاده گره

منکه عمریست خورم نان تره                         خوش بود کاسه سرشیر و تره

تخم مرغی که بود بومی و ناب                  دل ما گشته زدوریش کباب

بروم گه سر کندوی عسل                 کز گل و لاله بیاید به عمل

میوه تازه بچینم از باغ                      از سماور بخورم چایی داغ

سبزی تازه وآن بوی بهار                     در سرسفره به هر شام و نهار

هم توی کوه شکاری بزنم                         دست در زلف نگاری بزنم

چشمه جوشان بود و آب زلال                       روزی مردم ده هست حلال

راستی ده چه هوایی دارد                           پرگل سبزه صفایی دارد

ده پر از سبزه و کوه و باغ است                   خوب بازار طبیعت داغ است

الغرض سوی ولایت رفتم                         بادلی شاد و رضایت رفتم

دیدمی ده شده زیبا و قشنگ                خانه ها گشته همه رنگارنگ

آب از چاه برون آمده است                    آب و برق وتلفن آمده است

هست شورا پی آوردن گاز                  گره از بخت همه گردد باز

 راهها همه گردد آسفالت                 بهتر از شهر شده راه دهات

ده ما راستی آباد شده                    دل مردم همگی شاد شده

گفتم از باغ صفایی گیرم                    وزگل و سبزه نوایی گیرم

دیدمی باغ چومن افسرده                   وان درختان همگی پژمرده

گفتم این باغ چرا آب نشد                    مثل باغ حاجی ارباب نشد

گفت آن چشمه ندارد آبی                    ای برادر تومگر در خوابی

باید اول بروی دهداری                          یک تقاضا ببری بسیاری

گر پذیرند نسازند و تو                            بعد چندی بشود نوبت تو

تانکر آب بیارند از شهر                              شیرآن بازکنی همچون نهر

من از این گفته دل افسرده شدم                  چون درختان همه پژمرده شدم

رفتمی تا که از آن گوش و کنار                        تخم مرغی برخم بهر ناهار

کبعلی گفت که اندر دفتر                                   همه را من بنویسم یکسر

تخم مرغ و کره و ماست و پنیر                             میوه تازه و سبزی و شیر

عسل کشک و مربا و قرا                                 جمله از شهر بیارم فردا

گفتم اینها که تو گفتی یکجا                           به سوی شهر برفت از ده ما؟

گفت دیگر ممه را لولو خورد                           آن بساطی که تو می دیدی مرد

دل همی از سخن او زد جوش                     شدم از گفت و شنیدن خاموش

شب تاریک شد و موقع خواب                     دل من بود از این وضع کباب

شب چه گویم که چه آمد به سرم               چندماهی است از آن شب پکرم

یک طرف شیون و غوغای شغال                 یک طرف دود زچاه های ذغال

تادم صبح معذب بودم                             چه بگویم چه در آن شب بودم

صبح ناگاه مرا خواب ربود                         شدمی فارغ از آن شیون و دود

ناگهان سخت پریدم از جا                         با صدای خرهمسایه به پا

اینکه تنها خر این آبادی است                             عرعرش باعث شور و شادیست

چون طبیعی است همین هم خوب است                 زین سبب نزد همه محبوب است

نیست دیگر خبر از مرغ و خروس                        جای آن آمده صابون عروس

ده چو شهریست که آباد شده                        وان صفاها همه برباد شده

گل بی خار کجا چیده کسی                نوش بی نیش کجا دیده کسی

طالبی هست مثل از قدما                          نتوان داشت خدا و خرما


93/10/16::: 11:30 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3